اختلال افسردگی عمده (Major depressive disorder)، اختلالی شایع در میان میلیونها تن در سراسر جهان است . میزان شیوع این اختلال ۱۳ درصد در مردان و ۲۱ درصد در زنان ، گزارش شده است .
به باور کارشناسان سازمان بهداشت جهانی (WHO)، تا سال ۲۰۲۰ افسردگی پس از مشکلات قلبی و عروقی، در جایگاه دوم شکایات مراجعان به مراکز بهداشتی و مراکز سلامت روان، قرار خواهد گرفت . افراد مبتلا به افسردگی ، طیف گستردهای از علائم، شامل از دست دادن علاقه یا لذت، احساس غم و اندوه، حس گناه، عزت نفس پایین، اختلالات خواب و اشتها و افکاری پیرامون خودکشی را تجربه میکنند.
نخستین یافتههای متخصصان علوم اعصاب پیرامون افسردگی به دهه ۳۰ میلادی بازمیگردد . در آن هنگام بررسی نوار مغزی یا EEG مراجعان ، اهمیت امواج آلفا در ارزیابی و تشخیص افسردگی را آشکار نمود . نوار مغزی شامل نمودارهایی است که فعالیت الکتریکی سلولهای عصبی را نمایندگی میکند . این فعالیت الکتریکی بسیار خفیف ، به ایجاد امواجی منتهی میشود که مطالعه پژوهشگران حاکی از نقش برجسته هر کدام در فعالیتهای مغزی انسان است.
پس از توسعه مطالعات مبتنی بر نوار مغزی ، شیوهای جدید پا به عرصه تشخیص و ارزیابیهای روانی گذاشت : «نقشه مغزی». نقشه مغزی یا qEEG حاصل کمیسازی اطلاعات به دست آمده از نوار مغزی است و با استفاده از معادلههای ریاضی پیچیده ، توانایی آن را دارد که دادههای موجود در نوار مغزی را به نقشهای از مغز تبدیل کند . برتری این شیوه در نمایش عینیتر و کارآمدتر چگونگی فعالیت مغز است.
با یک نگاه به گزارشهای نقشه مغزی، میتوان نابهنجاریهای آنی مغز را شناسایی نمود . تلاش دهها پژوهشگر برجسته در حوزه علوم اعصاب توانسته است سرنخهای را از دل نقشه مغزی بیرون آورد که تشخیص روانی تکمیلی را به مراتب دقیقتر و ساختارمندتر کرده است. در ادامه به نشانههایی خواهیم پرداخت که از طریق آن میتوان با مطالعه گزارش نقشه مغزی، احتمال وجود اختلال افسردگی را سنجید. با این وجود اشاره به این نکته ضروری است که هر گونه روند تحلیل و تشخیصگذاری روانی، نیازمند مراجعه به متخصصان سلامت روان است.
عدم تقارن امواج آلفا بین دو نیمکره مغز
برای آنکه مطالعات بستری علمی برای مقایسهپذیری دادهها به دست آورد ، داشتن نقطهای به عنوان نقطه مرجع ضروری است . بالینگران با استفاده از ثبت نقشه مغزی افراد نرمال ، پایگاه دادهای را گردهم میآورند که معیار قیاس سایر افراد میگردد . پژوهشهای اولیه به منظور شناسایی تفاوتهای فعالیت یک مغز افسرده، بر چگونگی فعالیت لبهای آهیانهای مغز تمرکز داشت . نسبت امواج آلفای تولیدی در نمیکره چپ بر روی میزان همین امواج در نیمکره راست ، نمرهای را در اختیار پژوهشگران قرار میداد که با افسردگی ، ارتباط مستقیمی داشت . از سوی دیگر فعالیت بیشتر قشر پیشانی نیمکره راست، میتواند حاکی از احتمال وجود افسردگی باشد.
سیستم دوگانه جلوآمدن – عقبنشینی
برای شرح چگونگی پردازش احساسات ، از سیستمی به نام «جلوآمدن – عقبنشینی» استفاده میشود . بر اساس این نظریه احساسات مبتنی بر جلوآمدن در نیمکره چپ و احساسات مبتنی بر عقبنشینی در نیمکره راست پردازش میشوند . بدین ترتیب افرادی که احساسات منفی بیشتری دارند ، با سرعت بیشتری از سیستم عقبنشینی استفاده میکنند . این به معنای فعالیت بیشتر نیمکره راست خواهد بود . یافتههای مبتنی بر نقشه مغزی، پنجره دیگری بر این نظریه، افزودهاند: «کاهش فعالیت قشر پیشپیشانی چپ، منجر به کاهش سیستم «جلوآمدن» میشود.» معنای سادهتر این گزاره در این است که فعالیت بیشتر نیمکره راست در ناحیه پیشانی، یا فعالیت کمتر همین ناحیه در نیمکره چپ، نقش بارزی در افسردگی بازی میکنند. افرادی که این چنین الگویی را نشان میدهند در معرض وضعیت روحی منفی و اختلالهای افسردگی بیشتری در مواجهه با فشارهای محیطی هستند. نکته دیگر در فعالیت قشر پیشانی نیمکره راست، ارتباط تنگاتنگ آن با اضطراب است. معمولاً افرادی که فعالیت بیشتر این مناطق در نقشه مغزی آنان دیده میشود، با نشانههای مرتبط با اختلالهای اضطرابی به کلینیکهای روانی مراجعه میکنند.
جمع بندی
– نقشه مغزی توانایی نشان دادن نابهنجاریهای آنی مغز را در اختیار دارد.
– فعالیت بیشتر قشر پیشانی نیمکره راست، یا فعالیت کمتر قشر پیشانی نیمکره چپ، میتواند نشانهای از افسردگی باشد.
– کاهش فعالیت در قشر آهیانه نیمکره راست، نشانه احتمالی دیگری دال بر افسردگی است.
– سیستم دوگانه «جلوآمدن – عقبنشینی»، توسط بسیاری از مقالات مبتنی بر نقشه مغزی تایید شده است. از سویی دیگر تغییر فعالیت مغز از طریق نوروفیدبک نیز توانسته عامل تأیید کننده دیگری بر این موضوع باشد .